👇
من تو را در فرورفتگی هر کوه
در کابلهای بزرگ برق
در سنگلاخ راه
در ابتدا و انتهای هر جاده میبینم
من تو را در قواعد هندسی،
در چهار و پنجِ معلقِ خیام
در کتاب و دفترِ پرفسور امین میبینم!
تو معادلهی درجه سومیمگر؟
از دستهایت فاکتور میگیرم
و جذر چشمهایت را
درونِ دفترم مینویسم.
پلکهایم را به هم میفشارم
و اشکهایم را جمع
چشمهایم را ضرب
مردمکها را تفریق
و صلبیهی چشمم را در سطح دنیا تقسیم میکنم
من تو را در قرنیه میبینم
در آستیگماتیسمِ چشمهای پدربزرگ
من از علوم ریاضی هیچ نمیدانم
با علوم زیستی آشنایی ندارم!
دبیر فیزیکم میگفت:
شاگرد تجربی را چه به شعر و شاعری؟
من تو را در قانونِ اول نیوتون میبینم
در جبر و احتمالِ انتگرالها
من تو را متفاوت با هر دلنوشتهای دوست دارم!
واژههایم همه بی پروایند
دستهایم
وسعتِ غمهایند...
بازدید : 387
شنبه 16 اسفند 1398 زمان : 2:54